صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنج ورق های غنچه توبرتوست
رخ تو در نظرم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست
به یمن این شب فرخنده مطلبی بدستم رسید که با دستان مهربان همراه زندگیم زینت بخش این صفحه مهتابی گردید
شکوفه ها بر حاشیه مهربانی شکفته اند
قلب تمام غزلها می تپد
گل ها رنگ انتظار دارند و آب ها طعم انتظار
ثانیه ها امواج رسوب کرده زمان را به هم می سایند
فرشته ها مهتاب را به ساقه ترد ابرها آویخته اند
باد شانه هایش را از آن خویش می داند
سروها در امتداد انتظار قد علم کرده اند
چشم بچرخان تا ببینی شور زندگی را در نگاه بهار!
شکوفه شکوفه شبنم بیارید و دامن دامن ستاره!
امشب از کعبه اشراق نوری مشرقی می تابد!
امشب پنجره آسمان تا صبح باز است، تا ثانیه های شتابان
مردی می آید، مردی که نگاه اهوراییش رشته حیات را به ساقه بازوان طبیعت گره خواهد زد
مردی که سالها غصه و صبوری را بر شانه های سترگش کشیده است
و روزی هیاهوی آمدنش همه هستی را پر خواهد کرد
باد را بگوئید که جستجوگرانه بجوید
نسیم را بگوئید که موج موج در رگهای آسمان جاری شود
فردا خورشید طلوع نور را شادباش می گوید و باد تصنیف عشق می سراید
امشب از ماه قطره قطره آفتاب می چکد!
-------------------------------------------------------------