درب چوبي منزل به هشتي باز مي شد . هشتي يك هشت ظلعي منتظم بود كه سقفي بلند با نورگير طبيعي داشت و به اندروني و بيروني وصل ميشد . اندروني براي اهل منزل طراحي و ساخته شده بود و بيروني به اتاق مهمان و حياط راه داشت . حياط از سطح خيابون پايين تر بود و ديوارها بقدري بلند بودند كه به هيچوجه داخل حياط و اتاق ها ديده نمي شدند .
آب قنات از خونه هاي مسير خودش عبور مي كرد و يك تخت چوبي براي شبهاي تابستون كنار حوض ساخته بودند . يك درخت توت ، زرد آلو و چند تا درخت انار باغچه هاي حياط منزل رو آراسته بودند .
مجموعه مطبخ شامل انبار هيزم ، آشپزخانه ، تنور نانوايي و دو تا اتاق در آخر حياط قرار داشت . توي آشپز خونه علاوه بر چاه فاضلاب يك چاهك مخصوص ريختن آب چلو حفر بود تا از قاطي شدن چلوكش برنج با فاضلاب جلوگيري كنند ، چون احترام زيادي به بركات خدا مخصوصا نون و برنج قائل بودند .
وقتي از خونه هاي قديمي جنوب خراسان واسش حرف مي زدم بهم گفت : مي بيني چقدر فرهنگ اصيلي داريم ؟
/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|/|
در وصالت چرا بياموزم * در فراقت چرا بياموزم
يا تو با درد من بياميزي * يا من از تو دوا بياموزم
مي گريزي ز من كه نادانم * يا بياميزي يا بياموزم
پيش ازين ناز و خشم مي كردم * تا من از تو جدا بياموزم
چون خدا با تو است در شب و روز * بعد ازين از خدا بياموزم
در فراقت سزاي خود ديدم * چون بديدم سزا بياموزم
خاك پاي ترا به دست آرم * تا ازو كيميا بياموزم
آفتاب ترا شوم ذره * معني والضحي بياموزم
كهرباي ترا شوم كاهي * جذبه كهربا بياموزم
از دو عالم دو ديده بردوزم * اين من از مصطفي بياموزم
سر ما زاغ و ماطغي را من * جز ازو از كجا بياموزم
در هوايش طواف سازم تا * چون فلك در هوا بياموزم
بند هستي فرو گشادم تا * همچو مه بي قبا بياموزم
همچو ماهي زره ز خود سازم * تا به بحر آشنا بياموزم
همچو دل خون خورم كه تا چون دل * سير بي دست و پا بياموزم
در وفا نيست كس تمام استاد * پس وفا از وفا بياموزم
ختمش اين شد كه خوش لقاي مني * از تو خوش خوش لقا بياموزم
-------------------------------------------------------------