هر شب مي ميرم و هر سحرگاه متولد مي شوم . بارها در لبانت گم گشته ام و دوباره از چشمانت پيدا شده ام . و بدين گونه عمريست كه تكرار شده ام .
تكرار و تكرار و تكرار مرا لحظه به لحظه به مرز خستگي و شكست از درون مي كشاند و انگار براي تو هيچ خيالي نيست و راحت و آسوده لم داده اي و اصول علم مواد و مقاومت مصالح را در من تجربه مي كني .
-------------------------------------------------------------