مهتاب
روي نگار در نظرم جلوه مي نمود                                        و ز دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم


كوچه هاي مهتاب


ارسال نامه به
ايميل ياهو

ايميل گوگل

Persian Weblogs

ديوان حافظ

بايگاني

MY PROFILE

Farsi Lampoditor

This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.






چهارشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۴
 
چه فرصتي و ديگر چه رخصتي مي طلبي ؟ تو اكنون گريزاني از عشقم و ناتواني از خواندن غم از چشمم .
چشمت را به كدام نقطه دوخته اي و گوشت را براي شنيدن چه آوازي تيز كرده اي ؟
بلقيس و عاشقانه هاي ديگر را در كدام يك از دست نوشته هاي نزار قباني ترجمه خواهي كرد ؟! تو كه ترجمان عاشقانه هاي مرا كه از درياي نگاهم موج مي زد تفسير نكردي و آواز مرغ طوفان را نشنيدي !
تو كه شاعرانه هاي ناشناسم را كه هزار سال است در گوشه تنهايي ام با گوشت زمزمه كردم نگرفتي !
نگرفتي كه من ترا براي شعر برنگزيده ام ، شعر مرا براي تو برگزيده است . در هشياري به سراغت نمي آيم و هر بار از سوزش انگشتانم در مي يابم كه باز نام ترا نوشته ام !
حال در جستجوي كدام گوشه تنهايي و يا در خيال چه حضوري هستي ؟!
تو اكنون گريزاني از عشقم و ناتواني از خواندن غم از چشمم .
...
من اينك خيره گشته ام به خرده شكسته هاي دل و نشسته ام شكسته و رسوا ، غريب و تنها . و ميزبان شراره هاي غمي كه عمريست مهمان سينه ام است و در حاليكه كودك احساسم ديگر تاب نگهداشتن سيلاب اشكم را ندارد.

در دل آتش نشستن كار آساني نبود
راه را بر اشك بستن كار آساني نبود

با غروري هم قد و بالاي بام آسمان
بارها در خود شكستن كار آساني نبود


تو اكنون گريزاني از عشقم و ناتواني از خواندن غم از چشمم . چه فرصتي و ديگر چه رخصتي مي طلبي ؟



نوشته شد توسط  ع . جلالي    

-------------------------------------------------------------

Home