دلـواپسـی هـامُ بگيـر از مـن
غمهاتُ ای آينـه حـاشـا کـن
قـدری بخنـد و روشنی ها رو
تو چشم خيس من تماشا کن
تو سـالهـا همـزاد مـن بودی
تصويـری از ديـروز و امروزم
همت کن و ياريم کـن بگـذار
تـا مـهربـونـی رو بيـامـوزم
آينه ای همسايـه کـاری کـن
تا سـاعتـی پيـش تـو بنشينم
جـز سايه سـار مهربـون تـو
چيزی نه ميخوام و نه می بينم
يک عمر دنبال چـه می گشتم
در جاده هـای بی سرانجـامی
يک عمر گشتم تا که فهميدم
تو سـايـه بـون خستگيهامـی
سهيل محمودي/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/

فيلم «پيرمرد و دريا» پنجشنبه پيش از برنامه سينما يك پخش شد . من اين فيلم رو در نوجووني ديده بودم . فيلمنامه اين اثر بر اساس رماني از ارنست همينگوي و به كارگرداني جان استرجس ساخته شده است . داستان درباره پيرمرد ماهيگيري است كه 84 روز هيچ صيدي به دست نياورده است . او در آخرين سفر خود به دريا كه به قصد ماهيگيري انجام ميشود، ماهي عظيمالجثهاي صيد ميكند، اما ماهي پيش از آن كه به ساحل برسد، توسط كوسهها دريده ميشود .
ديدن مجدد اين فيلم اونهم پس از سالها حس نستالژي منو تحريك كرد . دفعه اول فيلم رو خيلي ساده ديدم و ميخواستم جاي پيرمرد باشم و اين بار حرفه اي نگاه كردم( بابا حرفه اي )و دلم ميخواست جاي پسر بچه مي بودم و بالاخره وادار شدم بعد از فيلم خود رمان را هم دوباره بخونم و متوجه شوم كه فيلم نتونسته از عهده اين رمان مشهور و برجسته بربياد و بار اونو بدوش بكشه .
پيرمرد و دريا برنده جايزه ادبيات نوبل هست و بعد از آثار شكسپير در رديف بهترين رمانهاي دنيا قرار دارد .
-------------------------------------------------------------