مهتاب
روي نگار در نظرم جلوه مي نمود                                        و ز دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم


كوچه هاي مهتاب


ارسال نامه به
ايميل ياهو

ايميل گوگل

Persian Weblogs

ديوان حافظ

بايگاني

MY PROFILE

Farsi Lampoditor

This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.






یکشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۳
 
صلا درداده بودند كه بزم عشق است بيا

چه خوش نوايي بود كه به گوش جان نيوش مي كردم . آن شب كه ماه كامل بود چه كسي مرا صلا مي زد ؟!
آهاي ! شماها كه مرا به قمار عشق مي خوانيد . صداي دستك زنان و پاي كوبان شما را شنيدم و ديدم كه از چين و ماچين جستن مي كنيد . بوي شراب مي زنيد . صداي سلام و بانگ نوشانوش مي آمد و لب پَر شدن پياله ها به زير جام ساقي .
صدايم مي زدند كه از خواب گران خيز . ناصحي در گوشم چنين گفت :

اي گداي خانقه برجه كه در دير مغان
ميدهند آبي كه دلها را توانگر مي كنند


در آن صحنه چه مي گذشت ! بزم بود يا رزم . شمشيرها و خنجرها در رقص و صداي چكاچكشان مي آمد . بوي خون و خاك به مشام مي رسيد. فرياد سرداده بودند كه :

هلاك ما به بيابان عشق خواهد بود
كجاست مرد كه با ما سر سفر دارد


چو بيد بر سر ايمان خويش مي لرزم . همت مي طلبم و ياري مي خواهم . تا به پيش يار سراندازم و چون تيغ زند سپر از دست نيز نسازم و گردن فرازي كنم .

به تيغم گر کشد دستش نگيرم

وگر تيرم زند منت پذيرم



کمان ابرويت را گو بزن تير

که پيش دست و بازويت بميرم



من مدد مي جويم . كجايند پيران سحر خيز . كجايند آشنايان و نظربازان كه خاك را كيميا كنند و هر درد را به گوشه چشمي دوا .

آه و افسوس كه قدر ندانستيم . رندان عافيت سوز از مستي در خواب شدند و بيهوش و خاموش. اي دريغا كه بار بربستند و بگردشان نرسيديم و رفتند .



نوشته شد توسط  ع . جلالي    

-------------------------------------------------------------

Home