مهتاب
روي نگار در نظرم جلوه مي نمود                                        و ز دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم


كوچه هاي مهتاب


ارسال نامه به
ايميل ياهو

ايميل گوگل

Persian Weblogs

ديوان حافظ

بايگاني

MY PROFILE

Farsi Lampoditor

This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.






سه‌شنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۳
 
حيف تو نيست؟




نوشته شد توسط  ع . جلالي    

-------------------------------------------------------------


سه‌شنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۳
 
اي عزيز
عشق تو مرا از سر بازي نيست
يا ورقي كه در لحظه دلتنگي خود را با آن سرگرم كنم
عشق تو تن پوشي نيست كه با آن فخر فروشي كنم
 
محبوب من
مرا چاره اي جز عشق تو نيست
كه تا بايد فرق خويشتن و سنگ را بدانم
 
من رازي را پنهان نكرده ام
قلبم كتابي است كه خواندنش  بر تو آسان است
 
من همواره تاريخ عمرم را مي نگارم
از روزي كه به تو عاشق شده ام
 



نوشته شد توسط  ع . جلالي    

-------------------------------------------------------------


پنجشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۳
 



نوشته شد توسط  ع . جلالي    

-------------------------------------------------------------


یکشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۳
 
صلا درداده بودند كه بزم عشق است بيا

چه خوش نوايي بود كه به گوش جان نيوش مي كردم . آن شب كه ماه كامل بود چه كسي مرا صلا مي زد ؟!
آهاي ! شماها كه مرا به قمار عشق مي خوانيد . صداي دستك زنان و پاي كوبان شما را شنيدم و ديدم كه از چين و ماچين جستن مي كنيد . بوي شراب مي زنيد . صداي سلام و بانگ نوشانوش مي آمد و لب پَر شدن پياله ها به زير جام ساقي .
صدايم مي زدند كه از خواب گران خيز . ناصحي در گوشم چنين گفت :

اي گداي خانقه برجه كه در دير مغان
ميدهند آبي كه دلها را توانگر مي كنند


در آن صحنه چه مي گذشت ! بزم بود يا رزم . شمشيرها و خنجرها در رقص و صداي چكاچكشان مي آمد . بوي خون و خاك به مشام مي رسيد. فرياد سرداده بودند كه :

هلاك ما به بيابان عشق خواهد بود
كجاست مرد كه با ما سر سفر دارد


چو بيد بر سر ايمان خويش مي لرزم . همت مي طلبم و ياري مي خواهم . تا به پيش يار سراندازم و چون تيغ زند سپر از دست نيز نسازم و گردن فرازي كنم .

به تيغم گر کشد دستش نگيرم

وگر تيرم زند منت پذيرم



کمان ابرويت را گو بزن تير

که پيش دست و بازويت بميرم



من مدد مي جويم . كجايند پيران سحر خيز . كجايند آشنايان و نظربازان كه خاك را كيميا كنند و هر درد را به گوشه چشمي دوا .

آه و افسوس كه قدر ندانستيم . رندان عافيت سوز از مستي در خواب شدند و بيهوش و خاموش. اي دريغا كه بار بربستند و بگردشان نرسيديم و رفتند .



نوشته شد توسط  ع . جلالي    

-------------------------------------------------------------


پنجشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۳
 
ارزش لحظه ها
از وبلاگ دكتر يونس شكرخواه


To realize the value of a sister: ask someone who doesn't have one

To realize the value of ten years: Ask a newly divorced couple

To realize the value of four years: Ask a graduate

To realize the value of one year: Ask a student who has failed a final exam

To realize the value of one month: Ask a mother who has given birth to a premature baby

To realize the value of one week: Ask an editor of a weekly newspaper

To realize the value of one hour: Ask the lovers who are waiting to meet

To realize the value of one minute: Ask a person who has missed the train, bus or plane

To realize the value of one-second: Ask a person who has survived an accident

To realize the value of one millisecond: Ask the person who has won a silver medal in the Olympics

Time waits for no one. Treasure every moment you have
You will treasure it even more when you can share it with someone special

To realize the value of a friend: Lose one




نوشته شد توسط  ع . جلالي    

-------------------------------------------------------------


پنجشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۳
 
بَريني تا كه دل از مُو بُريني

بُرينه روزگار
اِشتاب مَكِه




نوشته شد توسط  ع . جلالي    

-------------------------------------------------------------

 
همه چيز حكايت از نبودن تو مي كنند

بجز دلم !

كه همچون دانه اي در زير خاك
در انتظار جوانه زدن است

تو همانند بهار مي آيي
من ايمان دارم



نوشته شد توسط  ع . جلالي    

-------------------------------------------------------------

Home