مهتاب
روي نگار در نظرم جلوه مي نمود                                        و ز دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم


كوچه هاي مهتاب


ارسال نامه به
ايميل ياهو

ايميل گوگل

Persian Weblogs

ديوان حافظ

بايگاني

MY PROFILE

Farsi Lampoditor

This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.






سه‌شنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۳
 
اونقدر اصرار كردم تا آخرش راضي شد واسم ماكاروني درست كنه . گره گوشه چارقدش رو باز كرد و يه پنجاه تومني بهم داد و منم پريدم از بقالي كوچمون يه بسته ماكاروني خريدم و آوردم بهش دادم . گفتش من تا حالا از اين غذاها درست نكردم ، خوب و وبدش پاي خودت . گفتم مگه ميشه چيزي بدست شما پخته بشه و خوشمزه نشه .
صابون يه ماكاروني حسابي رو به شكمم ماليده بودم .ظهر كه شد سفره رو پهن كرد و منم چارزانو نشستم سر سفره ، ولي چشمتون روز بد نبينه ، بشقاب رو كه جلوم گذاشت ديدم كه ماكاروني رو با رب و پياز تفت داده . گفت واسه شبت هم توي تابه كنار گذاشتم .
واسه اينكه تو ذوقش نخوره با ولع شروع كردم به خوردن .
گفت ننه چرا حولي ، دنبالت كه نمي كنن . من نميدونم اينا چيه كه ميخوري . يه وقت ميچسبه به مزاجت و خداي نكرده ثقل مي كني !
گفتم آخه تو كه خبر نداري ننه . اين غذاي ايتاليايياست . تازه اسم اصليشم اسپاگتيه .
خدابيامرز سري تكون داد و شروع كرد به تيريت نون توي كاسه اشكنه خودش .




نوشته شد توسط  ع . جلالي    

-------------------------------------------------------------

Home