ديشب كجا بوديد دوستان كه حالم تماشايي بود .
ديشب چله نبود بلكه شب قدر بود . از ديشب براي لحظه ديدار تو به چله نشسته ام و دعاي باران ميكنم و ذكر تو را شبچره مي كنم .
ديشب مستي شراب از سرم نمي پريد . از مستي در خواب و از هستي بيدار بودم .
ديشب راه خانه را گم كرده بودم و با سگان دله در كوچه پس كوچه ها يله بودم .
ديشب من تنها گداي روي پل بودم و انتهاي جاده را مي نگريستم تا تو بيايي . بيا بيا كه پلكان پل را براي بالا آمدن با شكوه تو به جاروي مژه رفته ام .
ديشب گلدسته هاي امامزاده نوراني تر از هر شب بود . ماه به من چشمك ميزد ، روي نگار در نظرم جلوه مي نمود و من از دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم .
ديشب باز دوباره ياد تو كار دستم داده بود .
ديشب به چشم خود ديدم كه ننه سرما آمد و براي درختان خواب ناز زمستاني را لالايي كرد و من بر تنه درخت قشنگ شهرمان نام ترا حك كردم و همزمان اسم تو بر سينه من خالكوبي مي شد .
دستت را از روي دهانم بردار تا خوبي هاي ترا فرياد بزنم . دستت را از روي لبانم بردار .
ديشب نبوديد دوستان كه حال تماشايي مرا ببينيد .
-------------------------------------------------------------