مهتاب
روي نگار در نظرم جلوه مي نمود                                        و ز دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم


كوچه هاي مهتاب


ارسال نامه به
ايميل ياهو

ايميل گوگل

Persian Weblogs

ديوان حافظ

بايگاني

MY PROFILE

Farsi Lampoditor

This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.






دوشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۲
 
ديشب كجا بوديد دوستان كه حالم تماشايي بود .
ديشب چله نبود بلكه شب قدر بود . از ديشب براي لحظه ديدار تو به چله نشسته ام و دعاي باران ميكنم و ذكر تو را شبچره مي كنم .
ديشب مستي شراب از سرم نمي پريد . از مستي در خواب و از هستي بيدار بودم .
ديشب راه خانه را گم كرده بودم و با سگان دله در كوچه پس كوچه ها يله بودم .
ديشب من تنها گداي روي پل بودم و انتهاي جاده را مي نگريستم تا تو بيايي . بيا بيا كه پلكان پل را براي بالا آمدن با شكوه تو به جاروي مژه رفته ام .
ديشب گلدسته هاي امامزاده نوراني تر از هر شب بود . ماه به من چشمك ميزد ، روي نگار در نظرم جلوه مي نمود و من از دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم .
ديشب باز دوباره ياد تو كار دستم داده بود .
ديشب به چشم خود ديدم كه ننه سرما آمد و براي درختان خواب ناز زمستاني را لالايي كرد و من بر تنه درخت قشنگ شهرمان نام ترا حك كردم و همزمان اسم تو بر سينه من خالكوبي مي شد .
دستت را از روي دهانم بردار تا خوبي هاي ترا فرياد بزنم . دستت را از روي لبانم بردار .
ديشب نبوديد دوستان كه حال تماشايي مرا ببينيد .



نوشته شد توسط  ع . جلالي    

-------------------------------------------------------------

Home