مهتاب
روي نگار در نظرم جلوه مي نمود                                        و ز دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم


كوچه هاي مهتاب


ارسال نامه به
ايميل ياهو

ايميل گوگل

Persian Weblogs

ديوان حافظ

بايگاني

MY PROFILE

Farsi Lampoditor

This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.






شنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۲
 
فرصتي دست داد تا چند شبي مهمان شبهاي كوير باشم . معمولا سالي يك بار نصيبم مي شو د .
شبها در بالاي پشت بام خانه كاه گلي با سقف هاي گنبدي حال و هواي ديگري دارد . نسيم خنك تن آدم را نوازش مي دهد . و گاه چنان سرد مي شود كه مجبور مي شوي ملحفه يا پتويي به خود بپيچي.
انبوه ستارگان بر سينه آسمان همچون پولك مي درخشند . نمي دانم چرا بطور ناخودآگاه بدنبال ستاره قطبي مي گردم و به جستجوي ستارگاني مي پردازم كه راهنماي يافتن ستاره قطبي هستند .
شايد به اين خاطر باشه كه همه ستاره ها دور ستاره قطبي مي چرخند و من هم در اين حركت دوار با آنها هستم .
در حجم سياهي شب در بهت و حيرتي فرو مي روم و در پهناي عالم خود را هيچ مي بينم . بيشتر اوقات به هيچ چيز فكر نمي كنم و فقط غرق تماشاي آسمان مي شوم .
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود
از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت
....
صداي خروس همسايه نويد صبح را مي دهد . چقدر آواز خواندن خروس را دوست دارم . هر بار كه او قوقولي قوقو مي كنه من هم در جوابش يك كلمه مي گم : جان
با اولين تلالو خورشيد بيدار مي شوم . دوباره به آسمان چشم مي گشايم . همه چيز با شبي كه چند ساعت پيش در آن بودم متفاوت است . هيچ خبري از آن همه ستاره نيست . فقط يك لوح بزرگ و ساده آبي رنگ كه خورشيد از گوشه آن مرا صدا مي زند .
انگار خدا روي بوم نقاشي خود يك دست رنگ آبي كشيده است و يا يك پارچه آبي رنگ روي نقاشي شبانه خود انداخته است .
تا تابستان سال ديگر انتظار ميكشم تا دوباره كوير مرا به مهماني شبهاي خود بخواند . اگه عمري باشه .



نوشته شد توسط  ع . جلالي    

-------------------------------------------------------------

Home