چوبستي در به روي من به كوي صبر رو كردم
كاسه صبرم كه لبريز شد ،طاقتم كه سرآمد
ازديوان خواجه فالي جستجو كردم گفت
باغبان گر پنج روزي صحبت گل بايدش
بر جفاي خارهجران صبر بلبل بايدش ، گفتمش ديگر ندارم
ايدل اندر بند زلفش از پريشاني منال
مرغ زيرك چون به دام افتد تحمل بايدش ، گفتمش ديگر ندارم
اسير زندان گفت
هواي آزادي صبرمي بايد ، گفتمش ديگر ندارم
قناري محبوس در قفس گفت
هواي پرواز صبر مي بايد ، گفتمش ديگر ندارم
بيمار زار گفت
هواي دوا وشفا صبر مي بايد ، گفتمش ديگر ندارم
سياسي گفت
هواي عدالت صبر مي بايد ، گفتمش ديگر ندارم
عاشق دلباخته گفت
هواي وصال صبر مي بايد ، گفتمش ديگر ندارم
همه گويند صبوري كن صبوري
صبوري خاك عالم بر سرم كرد
-------------------------------------------------------------