مهتاب
روي نگار در نظرم جلوه مي نمود                                        و ز دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم


كوچه هاي مهتاب


ارسال نامه به
ايميل ياهو

ايميل گوگل

Persian Weblogs

ديوان حافظ

بايگاني

MY PROFILE

Farsi Lampoditor

This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.






دوشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۲
 
اولين بار بود كه مي ديدمت ولي انگار سالهاست مي شناسمت . مدت ها بود كه دنبال تو مي گشتم و خدا ترا بگونه اي عجيب ميهمانم كرده بود . نه اين من بودم كه ميهمان تو شده بودم و تو مرا پذيرفته بودي . چه سبز هستي اي مرغ مهاجر .
تو از زيباييهاي وادي عشق مي گفتي و من آرزو ميكردم ايكاش لحظه لحظه در كنارت مي بودم و در دل دعا ميكردم كه خدايا مرا نيز مسافر آن جزيره خوبيها كن كه حس غريبي مرا بسوي آن ميكشاند . تو ميگفتي ومن حظ مي كردم . تو ساقي بودي و من مست از ساغر تو و تو مست از ساغر يار.
غنيمت دانسته بودم و چشم از نگاهت بر نمي نداشتم . آه چه مي شد كه آن شب به صبح نمي رسيد وشمع هاي روشن در دستهامان خاموش نمي گشت . ولي افسوس كه زودتر از هر شب گذشت و تو رفتي . نه اين من بودم كه رفتم . وهميشه مشتاقم و آرزو مي كنم كه باز شبهايي مهتابي در كوچه مان ببينمت .



-------------------------------------------------------------

Home