مهتاب
روي نگار در نظرم جلوه مي نمود                                        و ز دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم


كوچه هاي مهتاب


ارسال نامه به
ايميل ياهو

ايميل گوگل

Persian Weblogs

ديوان حافظ

بايگاني

MY PROFILE

Farsi Lampoditor

This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.






شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۱
 
اتفاقي دوستي را ديدم كه به عكس هاي كوچكي نازنينش با حسرت مي نگريست و محو تماشا شده بود . درك كردم كه نا اميد است و نرسيدن را حس مي كند . اشك در چشمانم حلقه زد .
چرا آن دو عاشق عليرغم ميلشان به هم نخواهند رسيد و روزگار و سرنوشت دست به دست هم دادده بودند تا حجابي بين آنها قرار گيرد ؟. آيا درست است كه مي گويند :
عشق يعني نرسيدن !؟
غم تمام وجودم را فرا گرفته است و اين ترانه ها برايم تداعي ميشود :
غروب در دل تنگم دوباره خانه گرفت
دلم هواي مي و گريه شبانه گرفت
به شهر خويش غريبم ولي چه خواهد كرد
كبوتري كه به ويرانه آشيانه گرفت!
××××××××××××
گذشت عهد من و هرچه بود گذشت
به گريه گفتمش آري ولي چه زود گذشت
بهار بود وتو بودي و عشق بود واميد
بهار رفت و تورفتي و هرچه بود گذشت



-------------------------------------------------------------

Home